این روزها مشغول درس خواندن هستم. به قول رئیس:سخت» مشغول هستم!

   چیزی تا کنکور نمانده و روز به روز به هیجان و استرسی که دارم افزوده می‌شود. گاهی با خواندن مطالب به شوق می‌آیم و گاهی که چیزی را خوب متوجه نمی‌شوم با خودم می‌گویم:بیخود خودت رو گرفتار کردی.»

   با آنکه از خستگی بیزارم، اما حضور گاه و بیگاهش را نمیتوانم انکار کنم. خستگی مثل مرگ می‌ماند، وقتی می‌آید انگار تو دیگر وجود نداری، و بر زندگی‌ات خط بطلان می زند. یکی از اساسی ترین چیزهایی که مبارزه با آن را ضروری می‌دانم همین احساس خستگیست.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها